سرهنگ از "دانشکدهی مهندسی شماره یک" نوشته و من خیال و خاطرم پرکشید به دانشکدهی فنی فاز سه. به کلاس 302ایی که سویچ شد رو 222؛ سه تا دو. آتلیهی ته راهروها و اون دریچهی کوچیک که قرار بود یه روز جامپ بزنیم و سر از کلاس بغلی دربیاریم. سالن خاطرههایی که منتهی به اتاق اساتید بود و همهی نیکنِیمها و داستانهاشون رو میشد مکرر و خستگیناپذیر در امتداد پنجرههاش روایت و اجرا کرد. اون سهتا کلاس آخر بخش اداری طبقهی یک و واحد مصالح و معماری جهانی که توشون برگزار شد.
بوفهای که خدا میدونه چندتا صبحونه املت و نسکافه سفارش دادیم و چندتا تایم ناهار رو سرپایی ساندویچ سوسیسسیبزمینی گاز زدیم. معدود عصرهای دیروقتی که خلوت و ساکت بود و ما بودیم و لیوانهای کاغذی نوشیدنیهای داغ و بخاری که حائل ما و دنیای فکر و خیالهامون بود...