loading...

سـایه‌ی سفید

...در شب، نشانی از سایه‌ها نیست. این نور است که تاریکی را نیز، ارمغان می‌آرد

بازدید : 632
پنجشنبه 7 خرداد 1399 زمان : 16:24

من همونی‌ام که مامانم می‌گه موقع مواجهه با اتفاقات تازه، خیلی آروم و مسلط برخورد می‌کنم و حتی نترس و با شوق می‌رم سمت تجربه کردن. که البته همین تصویری که از من داره یا بهتر بگم این تصویری که از خودم ساختم، در واقع چیزیه که برای رسیدن بهش دارم بال‌بال می‌زنم و عجبا و شگفتا که چنین می‌نمایم. و من همونی‌ام که موقع یه بحث جدی که چاشنی تنش و عصبیت داره، از درون می‌لرزم و صدام می‌افته و نفس‌بریده جمله‌هامو ادا می‌کنم. و این واقعیه...

منم مث همع،ی حیوون دوپام...
بازدید : 531
جمعه 1 خرداد 1399 زمان : 6:23

The Office - 2005 ‧ Comedy - S03

• سکوت؛ قدرت درون‌گراها، سوزان کین، ترجمه‌ی درسا عظیمی، نشر البرز

• در غرب خبری نیست، اریش ماریا رمارک، ترجمه‌ی سیروس تاجبخش، نشر فرانکلین

• افسانه‌ی سیزیف، آلبر کامو، ترجمه‌ی علی صدوقی، نشر دنیای نو

• بازگشت، اریش ماریا رمارک، ترجمه‌ی جمشید صادق‌پور، نشر فرانکلین

12 مقاله‌ی ترجمان

وزنه‌ای بر پا و سر؛ آلامِ تو
بازدید : 350
جمعه 1 خرداد 1399 زمان : 6:23

به انتظار طوفانی بودم که نجاتم دهد و همراه خود ببرد. آن‌چه را که انتظار داشتم، به نرمی‌و ملایمت، حتی بدون اطلاع من، فرارسیده بود. کنارم بود. در لحظه‌ای که مایوس شده بودم و تصور می‌کردم همه‌چیز از دست رفته است، آن در حال نشو و نما بود. همیشه می‌اندیشیدم که افتراق و جدایی پایان هرچیز است ولی در آن لحظه دانستم که رشد و تکامل، خود نیز یک نوع افتراق و جدایی است. رشد و تکامل یعنی چشم‌پوشی از گذشته. برای تکامل هرگز پایانی نیست.

در وجود خود دست به فعالیت خواهم زد و خود را آماده خواهم کرد. دست‌ها و اندیشه‌هایم را به کار خواهم افکند. به خود چندان سخت نخواهم گرفت. در مواقعی که لازم است بر جای بمانم، خود را به جلو نخواهم راند.

شاید زندگی به جز یک آمادگی، یک هیجان فردی، در حفره‌ی بی‌شمار نهرهای متعدد، هر یک مستقل برای خود، چیز دیگری نیست.

ممکن است گه‌گاه هم‌سفری برای منزلگاهی از زندگی‌ام بیابم. ولی شاید ناچار خواهم بود که همه‌ی آن را به تنهایی درنوردم. و امکان آن خواهد بود هنگامی‌که شانه‌هایم از حمل کوله‌بار سنگینم خسته و فرسوده شود، در بیشتر اوقات زیر سنگینی بار آن پشت خم کنم، در تقاطع جاده‌ها و کنار مرزها متردد و دودل بمانم و چه‌بسا از دست چیزی مبهم سکندری خورده بر زمین نقش بندم. ولی دوباره بر پا خواهم ایستاد، بر زمین نمانده، به راه خویش ادامه خواهم داد و هیچ‌گاه سرم را به عقب نخواهم چرخاند. احتمال آن هست که جنگ، شادی را در من نابود کرده باشد و دیگر هرگز به‌واقع خوشبخت نگردم، و شک نیست که همیشه کمی‌احساس بی‌علاقگی خواهم کرد و به هیچ مکانی احساس دلبستگی نخواهم داشت، اما احتمال آن هم هست که هیچ‌گاه کاملا افسرده‌خاطر نمانم، چون همیشه برای پشتیبانی از من، چیزی از من در آن‌جا خواهد بود. خواه دستم باشد یا درختی و یا زمینی زنده... [راه بازگشت، اریش ماریا رمارک]

وزنه‌ای بر پا و سر؛ آلامِ تو
برچسب ها
بازدید : 584
سه شنبه 22 ارديبهشت 1399 زمان : 10:24

سرهنگ از "دانشکده‌ی مهندسی شماره یک" نوشته و من خیال و خاطرم پرکشید به دانشکده‌ی فنی فاز سه. به کلاس 302ایی که سویچ شد رو 222؛ سه تا دو. آتلیه‌ی ته راه‌روها و اون دریچه‌ی کوچیک که قرار بود یه روز جامپ بزنیم و سر از کلاس بغلی دربیاریم. سالن خاطره‌هایی که منتهی به اتاق اساتید بود و همه‌ی نیک‌نِیم‌ها و داستان‌هاشون رو می‌شد مکرر و خستگی‌ناپذیر در امتداد پنجره‌هاش روایت و اجرا کرد. اون سه‌تا کلاس آخر بخش اداری طبقه‌ی یک و واحد مصالح و معماری جهانی که توشون برگزار شد.
فاز سه‌ای که مرموز و ممنوعه شده بود واسه بقیه‌ی دانشجوها چون از پسِ اتمسفر حاکمش برنمی‌اومدن.

بوفه‌ای که خدا می‌دونه چندتا صبحونه املت و نسکافه سفارش دادیم و چندتا تایم ناهار رو سرپایی ساندویچ سوسیس‌سیب‌زمینی گاز زدیم. معدود عصرهای دیروقتی که خلوت و ساکت بود و ما بودیم و لیوان‌های کاغذی نوشیدنی‌های داغ و بخاری که حائل ما و دنیای فکر و خیال‌هامون بود...

برخلاف نظر سرهنگ باید بگم توی دانشکده‌ی فنی فاز سه به من خوش گذشت. به قول ژین چهار سال خندیدیم و با خیلی‌ها خاطره ساختیم، شخصیت‌هایی که حتی خودشونم از نقش‌های مفرحشون بی‌خبر بودن...!
نوجوان آسمانی | قسمت پنجم
بازدید : 305
سه شنبه 22 ارديبهشت 1399 زمان : 10:24

پاها دیگر حرکت نمی‌کنند، دست‌ها رعشه گرفته‌اند، وجودمان پوسته‌ی نازک و دردناکی است که بر روی عصیان‌های به زنجیر کشیده شده و فریادهای به گلو رسیده، کشیده شده باشد... [در غرب خبری نیست، اریش ماریا رمارک]

انسان خسته نیست، به ستوه آمده است. نگویید غمگین، بگویید دلتنگ...
خندان، گریان، افتان و خیزان، با زبانی الکن...، باید بیش از این‌ها کار کرد، باید بیش از این‌ها بود... [انجمن شاعران مرده، کلاین بام]
انتهای کریدور، سمت چپ...
برچسب ها
بازدید : 419
چهارشنبه 9 ارديبهشت 1399 زمان : 10:23

يكشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۹، ۱۱:۰۹ ب.ظ

1. Charlie's Angels - 2019 ‧ Action/Comedy ‧ 1h 58m - IMDb: 4.6/10

2. Little Miss Sunshine - 2006 ‧ Comedy/Drama ‧ 1h 41m - IMDb: 7.8/10

The Office - 2005 ‧ Comedy - S03

زوربای یونانی، نیکوس کازانتزاکیس، ترجمه‌ی محمود مصاحب، نشر پگاه

تونل، ارنستو ساباتو، ترجمه‌ی مصطفی مفیدی، نشر نیلوفر

مسخ، فرانتس کافکا، ترجمه‌ی صادق هدایت، مجله‌ی سخن

بوف کور، صادق هدایت، نسخه‌ی چاپخانه‌ی سپهر

انجمن شاعران مرده، ن.ه کلاین بام، ترجمه‌ی حمید خادمی، نشر پنجره

7 مقاله‌ی ترجمان

۹۹/۰۱/۳۱

بلوط

کاروان سرود بمناسبت میلاد آقا امام زمان‹عج› در مجتمع‌های مسکونی یزد
بازدید : 300
چهارشنبه 9 ارديبهشت 1399 زمان : 10:23

حالا که پرسپکتیوهای مقدمات طراحی جلو چشمه و پلان‌های پرینت‌شده زیر پا، حالا که برگه‌ی بازی اسم‌شهرت رو اندازه می‌زنم و چارت‌بندی می‌کنم، می‌فهمم چقدر دلم تنگ خط و نقطه‌گریز و فضاسازی بوده...

کاروان سرود بمناسبت میلاد آقا امام زمان‹عج› در مجتمع‌های مسکونی یزد
بازدید : 431
سه شنبه 11 فروردين 1399 زمان : 2:36

جمعه, ۸ فروردين ۱۳۹۹، ۰۸:۱۵ ب.ظ

درد، مانع از به رسمیت شناختن روزمرگی نمی‌شود. روزمرگی شجاعت می‌خواهد و در این زندگی، چه چیزی جز شجاعت ارزش دارد...؟ [برگرفته از وبلاگ this is it]

۹۹/۰۱/۰۸

بلوط

مشت آخر مهدی فخیم زاده با لینک مستقیم و کیفیت عالی
بازدید : 367
سه شنبه 11 فروردين 1399 زمان : 2:36

هرچقدر زمان می‌گذره، تصویر پیش روم بیش‌تر از ابهام درمی‌آد. راهی که یه زمانی محو بود و گنگ، داره طرح مشخصی می‌گیره و خودش رو بهم نشون می‌ده. خوانش این مسیر، تفسیر و تعقیب نشونه‌هاست و جلو رفتنی منزل به منزل.

سرآغازها به من انگیزه می‌دن؛ برای خوب شدن حالم، نیاز دارم که چیزای تازه‌ای یاد بگیرم و روش‌های جدید رو امتحان کنم. فهمیدم که ددلاینی برای زندگی وجود نداره و نباید خودم رو تحت فشارِ زمان بذارم. بیش از پیش ایمان آوردم که من آدمِ دلانه‌های خویشم و جز این ضرورتی نیست. تصویر کلی رو نباید گم کرد؛ پیچ‌وخم‌ها فقط بخشی از مسیرن، اجازه نده افق بسته‌ی سراشیبی‌ها دیدت رو محدود کنن. و مهم‌تر از هر چیز، آشتی با خویشتنه؛ اولویت قرار دادن خودت، خودی که تنها همراهت توی مسیر زندگیه...

و در نهایت، از اتفاقات خوشایند امسال آشناییم با مث و رانر بود؛ شخصیت‌هایی الهام‌بخش که می‌تونن ایده و انگیزه‌ای نو بسازن.

| سلام سالگی |
مشت آخر مهدی فخیم زاده با لینک مستقیم و کیفیت عالی

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 20
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 99
  • بازدید کننده امروز : 72
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 214
  • بازدید ماه : 217
  • بازدید سال : 217
  • بازدید کلی : 14636
  • کدهای اختصاصی